- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب غروب روز عاشورا
ای شاه سر بُریـده عزیز خـدا حسین این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین این خاک بوی خون گلو را گرفته است این سرزمین برای تو شد خون بها حسین مقـتل نوشته روی تنـت پـا گـذاشـتـند در زیر دست و پا، زده ای دست و پا حسین مقـتـل نوشته پیکـر تو نرم گشته بود با هر نسیم جـسم تو شد جابجا حسین مقـتل نوشته حد حرم را چهـل زراع رفـتـه تن بـدون سـرت تا کجا حسین مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند حتما شبـیه مـادرتـان بی هـوا حسین مقتل نوشته رأس تو را بد بـریـده اند چون از جلو بریده نشد از قفا حسین مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند یک عـده گـرگ های بی حـیـا حسین مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین مقتل نوشته زیر گـلـو نحر گشته بود پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین هر ضربه را برای رضای خدا زدند شمشیر، نیزه، سنگ و حتی عصا حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
مـصـحـف آیـه آیـهام، آیـۀ پــاره پــارهام زخـم تن تو هم عـدد با غـم بی شمارهام مـاه کـنـار عـلـقـمـه مهـر میـان قـتـلـگـه آه که پشت خیمه ها گم شده یک ستارهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای هـمـۀ عـمـر من لحـظـۀ دیـدار تـو تـنـد مـرو تا کـنـم جان خود ایـثـار تو تـنــد مــرو از بـرم کـز بـغـل مــادرم بوده نگـاهـم فـقـط بر گـل رخـسار تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
رَوی به جانب لشگر برو خداحافظ که نیست چارۀ دیگر برو خداحافظ برو ولی کمی آهـسته تر برادر جان چو جان ز پیکر خواهر برو خداحافظ پس از پیمبر و آلش دلم به تو خوش بود عـزیـز جان پـیـمـبـر برو خداحافظ به لشگری که ندارند غیرِ بغض علی مگو سخن تو ز حیدر برو خداحافظ بـپـوش پـیـرهنِ دستـبـاف مـادر را تویی و غـارت پیکر برو خداحافظ ولای دست تو قلب صبورِ زینب شد به حـول قـوۀ داور بـرو خـداحـافظ قسم به عصمت زهرا نمیدهم هرگز به خصم،یک نخِ معجر برو خداحافظ برای دین خـدا حاضرم شوم تا شام اسیر و بی کس و یاور برو خداحافظ ز کام تشنۀ تو عالمی شود سیـراب به حصرِ نیزه و خنجر برو خداحافظ سرت به نیزه رود گر برابرِ زینب خـدا که هست برادر؛ برو خداحافظ تو زیر چکمه و من زیر تازیانه ولی بپاست خـطبۀ حـیـدر برو خداحافظ به شام و کوفه به ذکر علی ولی الله کـنم قـیامتِ محـشر بـرو خـداحافظ پیام خون تو را تا مدینه خواهم برد اگر چه با دل مضطر برو خداحافظ
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
قـدم قـدم ز حـرم میـشوی جـدا برگرد بدون خواهر خود میروی کجا برگرد به پای تو همه گـیسوی من سفـید شده نزن به سیـنۀ من دست رد اخا برگرد به گـردنت به خـدا حـق مـادری دارم به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد ز کـودکـی روش دلـبـری ز تو بـلـدم قـسـم به مـادرمان فـاطآمه بیا بـرگرد تـمام ترس من اینـست گـیسوان سرت گره گـره بـشود، بیـن پنجـه ها برگرد ز قـبل آنکه به پیـشم تن تو در گودال جدا جـدا بشود زیر دست و پـا برگرد بـیا و پیـش از ایـنکه به تـیـزی نـیـزه کسی به هم بـزند پـیکـر تو را برگرد
: امتیاز
|
مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه السلام
در یـورش آن سپـاه بر تو چه گـذشت بی یـاور و بـی پـنـاه بر تو چه گـذشت لـشگـر هـمه سـوی تو هـجـوم آوردند در گـودی قـتـلگـاه بر تو چـه گـذشت آوای ضـعــیـف(الـعــطــش) مـیآمــد تو بودی و شمر و... آه بر تو چه گذشت لب تشنه به روی خـاک جان میدادی ای کـشتـۀ بـی گـنـاه بر تو چه گـذشت میکـرد حکـایت از سخـن های مـگـو بیتـابی اسب شه... بر تو چه گذشت در عـلـقـمـه دیـدنـد هـمه اشـک تو را هـنـگـام فـراق مـاه بـر تو چه گـذشت میسوخت در آخـرین نگـاهت زیـنب در شـعـلۀ آن نـگـاه بر تو چه گـذشت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
نگاه کردن اشک تو خواهرم سخت است صبور باش که این حرف آخرم سخت است دگـر زمـان جـدایـی شـده، دعـایــم کـن سفر بدون تو ای یار و یاورم سخت است بــرو بــرای اســارت دگـر مـهـیّــا شـو که شام و کوفه برای تو خواهرم سخت است نه قاسمی، نه عـلی اکـبـری، نه عـباسی غریب ماندن زنهای این حرم سخت است تویی و جان رقـیّـه، که بعد من سـیـلـی برای دخـتـرک نـاز پرورم سخت است به زیر حـنـجـرهام بـوسـه میزنـی، امّا بدان، بریدن این سر ز پیکرم سخت است خدا به داد دلت میرسد، که در بر شمر به قـتـلگـاه، تماشای مـادرم سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای روح من، بـرادر با جـان بـرابـرم آهـسـتـه تـر بــرو ز بَـرِ مـن بـرادرم چشمان من بدون تو بی نـور میشوند ای نور دیدگان مـرو اینگـونه از برم چون آفـتـاب میروی و مثـل سایهای افــتــاده راه در پــیِ تــو دیــدۀ تـــرم ای یوسفم که عزم سفر کردهای، بایست بـگـذار تـا کـه پـیـرهـنـت را بـیـاورم آن نیزه ها که منتـظر توست، جای تو ای کاش مینشست بر اعضای پیکرم بینم به روی خاک اگر غرق خون تو را آوار میشود دو جهـان بر روی سرم بعد از تو غیر مرگ کسی نیست در جهان تسکین قلب خسته و در خون شناورم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
از دودِ آه؛ آیـنـه هـا تــار مـیشــود تو میروی و حالِ دلم زار میشود پـنجـاه سـال دل نگرانیِ من گذشت دنیایِ بی تـو بر سـرم آوار میشود فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ای خسته خیر پیش در سینه كوهِ غُـصه تلـمبار میشود از بس برایِ بدرقه ات بُغض میكنم بـوسیـدنِ گـلویِ تو دشـوار میشود اصـلاً بـیا حوالـیِ گـودالـشـان نـرو این بار كوچه رویِ تو تكرار میشود در بینِ این همه ز خدا بیخبر حسین نامـوسِ تو به زجر گرفتار میشود با چكمه رویِ سینۀ تو نقـش میكَند با نعل در گره گره ات كار میشود بر زینِ اسبشان دو سه خورجینِ غارت است بـا زورِ تـازیـانه حـرم بـار میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
وداع آخر تو داشت طرح غم میریخت دلم به پشت سر تو به هر قدم میریخت گـرفـتـه پـای تـو را دسـت الـتـمـاس دل نماندن از تو و اشکی که دم به دم میریخت بـنـای خـلـقـت زینب، بنا نشد بی من...! که رفتن تو چو آوار بر سرم میریخت گـلوی خشک تو را تا که بوسه ای بزنم به اسم مـادرمـان از لبـم قـسم میریخت هـزار چـشـم پُـر از دیـدن لـبـاس تـوأنـد ز بسکه داشت ز آستین تو کرم میریخت رمـق نـمـانـده مـسافـر به چشم پُر کـارم ببخش پشت سرت گر که آب کم میریخت حسین رفـت و کمی بعـد پـیـر شد زینب شروع غارت و غم حرمت حرم را میریخت
: امتیاز
|
حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
تــه گــودال تــمــام بــدنـش مــی ســوزد خـواهری دید عـقـیـق یـمـنـش می سوزد نیـزه ها زیر حـرارت همگی ذوب شدند بی سبب نیست جـراحات تنش می سوزد کربلا ملک خودش بود، غریبی این جاست چه غریبانه کسی در وطـنـش می سوزد بی هـوا نیـزه ای آمد، همه مبهـوت شدند بعـد آن نـیـزه گـمـانـم دهـنـش می سوزد ماجـرای تـه گـودال مرا خـواهـد کُـشت دل من بـیـشـتـر از لب زدنش می سوزد گـیـرم اصلاً کـفـنـی بـر تن او پـوشیـدید قطعاً از داغی صحـرا کـفـنش می سوزد عصر شد، کرب و بلا مثل مدینه شده بود بانـویی گوشه ای از پیـرهـنش می سوزد پشت در یـا تـه گـودال چه فـرقی دارد؟ هر کسی ذوب علی گشت (من)ش می سوزد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
این ها بـرای قـتـل من آهـنگ می زنـند "یا این كه طبل خاتمـۀ جنگ می زنند" این قـوم پُـر گـنـاهِ ریـاكــارِ رو سـیــاه با خون من به چهرۀ خود رنگ می زنند خونخـوارهای گـرگ صفت سیـنۀ مرا با پنجه های خونی شان چـنگ می زنند بغض علی به صورتشان موج می زند حتی به جسم بی سر من سنگ می زنند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
ای پیـکـر بـرهـنـۀ بیسـر حـسیـن من آیا تـویـی عـزیـز پیـمبر، حـسیـن من؟ پیـدا نـمیکـنم به تـنت جـای بـوسـهای جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من بـگـذار تـا زنـم بـه گــلـوی بـریـدهات یک بـوسـه با نیابت مـادر حـسین من ای بـر تـنـت سـلام، جـواب ســلام ده از حنجر بُـریده به خـواهر حـسین من زخـم تنـت ز حـد تـصَوّر، بُـوَد فـزون زخـم دلـت هـزار بـرابـر، حـسیـن من ترسـم کُـشنـد دخـتـر مـظـلـومـۀ تو را او را نگـیر اینهـمه در بَر حسین من برخیز و بر مـسافـر شامت، اذان بگـو قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من من آن مـسافـرم که ز خـون گـلوی تو کردم خـضاب، جان برادر، حسین من گر بیتو میروم سفر شام، دل خـوشم هستی به نـیزه سایۀ بر سر؛ حسین من «میثم» ز سوز سیـنۀ ما شعله میکشد دستش بگیر در صف محشر حسین من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
در قـتـلـگـاهـت آمـدم و سـر نـداشـتی یک جـای سالمی تو به پیکـر نداشتی دیـدم تـو را چـه دیـدنی؛ ای پـارۀ دلـم حتی لـبـاس کهـنـه ای در بـر نـداشـتی جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جـایی برای بـوسـۀ خـنـجـر نـداشتی؟ زینـب بمیرد این همه خـونی نبـیـندت خـواهـر شود فـدای تو یـاور نداشتی؟ ته مانـده های پیـرهـنت هم ربـوده شد چـیزی بـرای غـارت لـشکـر نـداشتی ای وای سیـنۀ تو پُـر از جـای پـا شده یکـی دو تـا که ارث ز مـادر نـداشتی بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حـق مـیدهـم حـسین، بـرادر نـداشـتی
: امتیاز
|
حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
بلـنـد مرتـبـه شـاهـی و پـیکـرت افـتاد همین که پیکرت افتاد خواهـرت افتاد تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی هـزار مـرتـبه زیـنـب، بـرابـرت افـتاد همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه رســیــد اول گــودال، مــادرت افــتـاد تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند چنان که شـرح تن تو به آخـرت افـتاد خـبـر رسید که انـگـشـتر تو را بُردند مـیـان راه، الــنـگـوی دخـتـرت افـتـاد کـنار خـیـمه رسیده است لشگـر کوفه و خـواهـر تـو بـه یـاد بـرادرت افـتـاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
داشت هر چند گُلِ جانِ تو پرپر میشد از شمیـمـش هـمـۀ بـاغ مـعـطـر میشد من فـقـط داشتـم از دلـهـره میلـرزیـدم پیش چشمم كه تن پاك تو بیسر میشد كـاری از دستِ كـسی بر نمیآیـد بـایـد دلــم آرام بـه تــقــدیـر مُــقَــدَّر مـیشـد خواستی تا كه شفاعت كنی از قاتل خود ولی آن روز مگر حرف تو باور میشد به تو هر ضربه كه میخورد خدا میداند ضـربـان دلِ مـن چـنـد بــرابـر میشـد زره ات بیشتر ای كـاش تحـمّـل میکرد لااقـل عـمـق جـراحاتِ تو كمتر میشد آن زمانی كه لبِ تیغ به حلقومت خورد حنجرت كـاش مطیـعِ دم خنجـر میشد
: امتیاز
|
حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
رحمی قرار نیست که بر پیکرش کنند پس تیغ میکـشند که زخـمی ترش کنند از آب چـون مـضـایـقـه کـردند؛ آمـدنـد سـیـراب از سـراب دم خـنجـرش کـنند هی میزند و باز نـفـس میکشد حسین راهی نـمانده است مگر بی سرش کنند گفت این خداست پیش من از او حیا کنید مـقـتـل شـلـوغ بـود و نشد باورش کنند خـنـجـر اثـر نکرد به حـنجـر قـرار شد مـقـتول یک جسارت زجر آورش کنند با کـیـنـه سنـگ بر دل آئـیـنه اش زدنـد تـا که هـزار تکه عـلـی اکـبـرش کـنـند وقتی به پـاره پـیـرهـنـش چـشم داشـتند امکان نداشت رحـم به انگـشترش کنند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
مانند سایه از سـرم ای تـاج سـر مرو ما با هم آمدیم و تو بی هـمسـفـر، مرو تنها نه این که خـواهر تو، مـادر تـوأم از رفتنت به خاطر من در گُـذر، مرو از کودکی برای تو بودم سپر، حـسین میدان جنگ میروی و بی سپر، مرو حالا که میروی کمی آهستـه تر برو آتش به جان مزن تو از این بیشتر، مرو طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود دق می کند ز دوری تو بی خـبر، مـرو لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم این گونه از مقـابل چـشمـان تر، مـرو (از آب هـم مضایـقـه کردند کـوفـیان) ای از تـمام اهـل حـرم تـشنـه تر، مرو باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟ هستی به یاد مادر و دیوار و در، مرو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
آرام دل؛ سـتـارۀ هــفـت آســمــان مـن آتش مزن به هر قـدم خود به جان من آهـسـتـه تر بـرو که تمـاشا کـنـم تو را دامن مکش ز دست من ای مهربان من این ناله های بی کسی ات می کـشد مرا ذکـر انا الـغـریـب تـو بـرده تـوان من از بس عطش ز حنجر تو شعله میکشد داغـی بـوسـه مانـده به روی لـبان من اینبار خم شدن ز تو؛ بوسه ز خواهرت گـودال بـوسـه با من و قـد کـمـان من مثل مـحـاسـن تو شده گـیـسویم سپـیـد آیـد بـلای روی تـو بـر گـیـسـوان مـن خـنجـر چرا به پیـرهـن کهنه میکـشی واضح بگو چه میشود ای همزبان من حیف لب تو نیست که بر خیزران خورَد کـمـتـر بـده گـلـوی سپـیـدت نشان من اینان لـگـد پـرانیـشان مثل کوچه است بگـذار تا سـپـر بـشـود اسـتـخـوان من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
قدم قدم ز حرم دور گشتنت سخت است به غربت از حرمت دل بریدنت سخت است تو می روی و دل خـواهـرت به دنبالت برادرم چقدر جبهه رفـتنت سخت است تـمـام زنـدگـی ام ای هـمـه کـسِ زیـنـب به جان فاطمه بی یار ماندنت سخت است وداع آخـر و دل بی قـرار جـان بـر لـب شنیده ام که به گودال کُشتنت سخت است بـپـوش زیـر زره دسـتـبـاف زهــرا را خبر ز غـارت پیراهنِ تنت سخت است به بند چـادر و معـجـر نـمی رسد دستی ولی اگر برسد دست دشمنت سخت است چگـونـه صبـر کـنم آخرین نـگـاه تو را وداع دختر و این بوسه چیدنت سخت است به زیر کعـب نی و ضربه مانـدَنَم آسان به زیر نیزه و شمشیر دیدنت سخت است تـمـام عـمـر ترا دیـده ام بـه نـدبـه ولـی به زیر دشنه مناجات خواندنت سخت است چقدر حال تو چون روز آخر مولاست چقدر شیوۀ «لا حول» گفتنت سخت است اگر چه چـشـم تو ما را رها نمی سـازد ز روی نیزه بما سر کشیدنت سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
اگر هستی خدای عشق، من پیغمبرت هستم تو هستی شمع و من پروانۀ گرد سرت هستم تمام دلخوشی، با رفتن خود می کُشی من را نگاهم کن که محـتاج نگـاه آخـرت هستم اگر که مـادر من یک تنه شد لشکـر بابا امامِ مانده تنها، یک تنه من لشکرت هستم نداری گر علمداری، کند زینب علمداری اگر مادر نداری من به جای مادرت هستم تو از سر تا به پا، پا تا به سر هستی تماشائی ولی من بیشتر مبهوت زیر حنجرت هستم مرو دامن کشان از پیش من دستم به دامانت منی که آمدم راه تو بستم خواهرت هستم
: امتیاز
|